تاريخ : 28 / 1 / 1391برچسب:شعر,عشق,شکوه,, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

برای داشتنت تقلا میکردم

چه می دانستم
که تو برای نداشتنم
بیش از من می کوشی



تاريخ : 28 / 1 / 1391برچسب:بودن و نبودن,شعر,عشق, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

با چشمانت

روانه عدمم کردی

و با بوسه ات

از نیستی نجاتم دادی

اینجا جنگ بودن و نبودن است

و مسئله ما

هنوز هم بودن تو

و نبودن من است



تاريخ : 28 / 1 / 1391برچسب:شعر,شعرفارسی,عشق,چشم, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

چشم های تو

سودای رهایی ام را باطل می کند

ومن

مبهوت آن دستم

که تصویر عشقت را

بر قاب قلبم دوخت



تاريخ : 28 / 1 / 1391برچسب:عشق,شعر,دروغ,عطر, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

سخنانت 

بوی عشق می داد

و تو

بوی دروغ



تاريخ : 28 / 1 / 1391برچسب:عشق,شعر,بودن,شاعر, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

وقتی که آمدی تب بودن شروع شد

تو آمدی درون من و من شروع شد

این مرد اعتراف خودش را نوشته است

هر چیز بود با تو، تو یک زن شروع شد

در تنگنای زندگیم ضربه های عشق

دیوار را شکست و پریدن شروع شد

«من مرغ کور جنگل شب بودم»و تو باز

در چشم من نشستی و دیدن شروع شد

یک دم تمام جاده به پای تو صف کشید

رفتی به سوی مقصد و رفتن شروع شد

با رفتنت دوباره به پایان رسیده ام

 

مانند این غزل که به مردن تمام شد.

پ.ن: مصرع درون گیومه از مرحوم نادرنادرپور است



تاريخ : 28 / 1 / 1391برچسب:شعر,عشق,شکوه,, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

 اینجا خدا به مرگ گرفتار می شود

با عشق مثل یک پشه رفتار می شود
اینجا حکومتی است که شیطان زعیم اوست
با حکم او خدا به سر دار می شود
اینجا بشر به بازی تقدیر و سرنوشت
سرگشته حول محور پرگار می شود
اینجا به لطف فاجعه دیوار زندگی
بر روی قلب سوخته آوار می شود
اینجا تمام هستی شاعر نگفتن است
هر واژه در گلو خسک و خار می شود
اینجا تمام آینه ها بی تبسمند
نفرت نصیب آینه تار می شود
اینجا حقیقتی است که در خواب رفته است
شاید به یمن عشق تو بیدار می شود



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد