تاريخ : 8 / 10 / 1393برچسب:, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

بیا و پنجره ام باش بی تو دلگیرم

من از هر آنچه به غیر از نگاه تو، سیرم

 

هنوز هم تب و تاب دلم به خاطر توست

به خاطر تو به دردی که نیست، درگیرم

 

نشسته است دو چشمت میان قابی که

شده ست ناب ترین شعر شهر تصویرم

 

تنت حکایت گرماست در شب یلدا

و با حضور تو من روز اول تیرم

 

لبت حکایت خضر است و چشمه های حیات

جوان چشم تو ام  گرچه اندکی پیرم



تاريخ : 10 / 9 / 1393برچسب:, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

نام تو چون کوه در قلب زمین جا مانده است
رفته ای اما هنوز عطر تو اینجا مانده است

روزگاری عاشقم کردی و لبریز جنون
دل هنوز از روزهای رفته شیدا مانده است

زنده کردی قلب بی روح مرا در وقت مرگ
بعد تو اعجاز، روی دست عیسی مانده است

شهر در طوفان نامت گشته ویران و خلیج
چشم ها را بسته و در فکر دریا مانده است

مرگ هم با یاد تو از ذهن ها کوچیده است
چشم دریا روبه راه فوج قوها مانده است

این منم یک آدم تنها که در دلتنگی اش
دوزخی پرورده و در فکر حوا مانده است



نهم آذرماه  نود و سه