تاريخ : 6 / 9 / 1399برچسب:, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

دوستان گرامی و ارجمند

ممنونم که اینجا همراه لحظه های شعر و شاعری ام شده اید و این شعرگونه ها را که از گلوی دردهای کهنه ام می تراود به گوش جان می نیوشید.

امیدوارم  به خواندن این غزلواره ها گاهی حسی از شما برانگیخته باشم.

ارادتمند : محمد فردی شربیانی



تاريخ : 28 / 11 / 1399برچسب:نزار قبانی، شعر عربی، ترجمه, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

فاعشقيني لدقائقْ..
واخْتَفِي عن ناظري بعد دقائقْ
لستُ أحتاجُ إلى أكثرَ من عُلْبَة كبريتٍ
لإشعالِ ملايين الحرائقْ
إن أقوى قِصَصِ الحبّ التي أعرفُها
لم تدُمْ أكثرَ من خمس دقائقْ...

 

برای لحظاتی دوستم بدار
و سپس از برابر دیدگانم بگریز
که برای برپایی آتش های بسیار
جز کبریتی لازم نیست
و سوزان ترین داستان های عاشقانه
بیش از پنج دقیقه نپاییده است.

 

شعر از : نزار قبانی
ترجمه: محمد فردی شربیانی

 



تاريخ : 28 / 11 / 1399برچسب:, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

درد دارد شبیه یک کوچه
در سکوت خودت هوار شوی
درد دارد که در تبسم خود
شعر غمگین غصه دار شوی

من شبیه خودم پر از دردم
هیچ کس مثل من شبیهم نیست
هیچ کس راز این نبودن را
در تن من نمی تواند زیست

شعرهایم پر از نبودن توست
بودنت را کجا رها کردی
پا که در جاده می نهادی تو
با دل من چه ها چه ها کردی

این منم، مرد روزهای محال
روزهایی که بی تو سر شده است
آه هر روز با شکستن تو
استخوانم شکسته تر شده است

 

محمد فردی شربیانی



تاريخ : 28 / 11 / 1399برچسب:, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

برای چشم تو این شعرها چقدر کم است
چرا که چشم تو درمان هر چه درد و غم است

مرا به بوی دل انگیز زلف خویش ببر
به کوچه کوچه‌ی مویت که با هزار خم است

اگر خوش است دلم کار چشم و خنده‌ی توست
بخند دلخوشی من همین یکی دو دم است

چه روزها که نشستم به انتظار ولی
همیشه حادثه‌ی عشق همره ستم است

 

محمد فردی شربیانی

 

 



تاريخ : 21 / 3 / 1396برچسب:, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

خدا نشست و برای تو فکر خلقت کرد

نخست، خاک تو را او خودش زیارت کرد

سپس وجود تو را با تمام آینه ها

رقم زد و همه را مات این ابهت کرد

خدا نبود تو بودی که در تجلی طور

میان روح درختی نشست و صحبت کرد

همان درخت صلیبی شدو مسیح زمان

صلیب را که تو بودی به خویش دعوت کرد

خلیل در تب و تابی که آتشش می سوخت

به نام نامی تو لب گشود و نیت کرد

میان کوه، محمد طنین عشق تو را

شنید و بر همه خاکیان تلاوت کرد

کنون که خسته ی عشق توام مرا دریاب

که این پیمبر دیرین دوباره رجعت کرد

 



تاريخ : 29 / 1 / 1396برچسب:, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

چشمانت

منطق طیر می دانند

یا چون سلیمان

بر فرش باد سوارند؟

که هر شاعری

 در هرکجای زمین

برایشان شعر می سراید

و هر پرنده ای

آسمان را

به خاطرشان به زمین می دوزد

 

 

 



تاريخ : 24 / 10 / 1394برچسب:, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

سرد شد تقدیر با من تا تو در من گم شدی

مثل گل در سردی دی ماه گلشن گم شدی

 

شعر با سودای تو در سینه ام جا کرده بود

رفتی و همراه شعرم در تب من گم شدی

 

ایستادم پای تو مانند مردان، لیک تو

نرم نرمک از نگاهم مثل یک زن گم شدی

 

روح من بودی که جان از نشئه ات سیراب بود

صبح یک شب جان من! از خانه تن گم شدی

 

محمد فردی شربیانی

چهاردهم دی ماه نود و چهار



تاريخ : 24 / 10 / 1394برچسب:, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

شاید امشب شهر شعرم با تو برپا می شود

این جنون شاید به چشمانت مداوا می شود

 

کار دل سخت است وقتی در نبرد تن به تن

روبه رویت لشکر چشمش مهیا می شود

 

تازه می فهمی تمام دلخوشی های زمین

با نگاهش در دل بی تاب تو جا می شود

 

می نشینی روبه روی آینه با صد سوال

می نشینی در دلش؟؟ می خندی !!! آیا می شود؟؟

 

محمد فردی شربیانی



تاريخ : 24 / 10 / 1394برچسب:, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

در لحظه ی تبسم خورشید، ماه رفت
مولا به پای سر، به سر وعده گاه رفت

شب های کوفه سر به خموشی گذاشته است
درد آشنای  غربت شب های چاه رفت

بر صفحه ی سیاه فلک خون او نوشت
در کوفه ی پلید علی بیگناه رفت

 

محمد فردی شربیانی



تاريخ : 8 / 10 / 1393برچسب:, | | نویسنده : محمد فردی شربیانی

بیا و پنجره ام باش بی تو دلگیرم

من از هر آنچه به غیر از نگاه تو، سیرم

 

هنوز هم تب و تاب دلم به خاطر توست

به خاطر تو به دردی که نیست، درگیرم

 

نشسته است دو چشمت میان قابی که

شده ست ناب ترین شعر شهر تصویرم

 

تنت حکایت گرماست در شب یلدا

و با حضور تو من روز اول تیرم

 

لبت حکایت خضر است و چشمه های حیات

جوان چشم تو ام  گرچه اندکی پیرم



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد